شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۴

وآشوبی دیگر بر سر زندگی کردن شعله های ویرانگر خود را
بر حد فاصل آینه و چشمانم می گستراند شعله های وحشی ای که خواهند سوزاند
تمام نوشته ها را بر کاغذ عمر
و رمزناکی زندگی را در گذار از زمان. آری
در من انقلابیست درجبهه بی کران آینه ها
به بزرگی نیک و بد خویش در من آشوبیست
کمکم کن
دستانت تربتیست برای حس مسخ شده ام
کمکم کن
که من در آغوشت نیاز مطلقم

سه‌شنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۴


شکوهی در جانم تنوره می کشد
گویی از پاک ترین هوای کوهستان
لبالب قدحی در کشیده ام
در فرصت میان ستاره ها شلنگ انداز رقصی میکنم
دیوانه
به تماشای من بیا