دوشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۷

هنوز با همیم رفیق

بدان زمان که نقش می بست بر کاغذهای سرخ
مشتهای رها شده از زنجیرهای زنگیده ، به تازگی خو گرفته بودند نعره هامان،ترسیدن هامان
و مشتهای برافراشته مان با دستان همیشه شادابی که در التهاب تکاملی سریع به هم ساییده می شد
و آرمانهایمان می رویید در پی چشمانی که بسان آفتاب و بخشندگی اش می درخشیدند
افسوس که بر نتافتند دستان رهایی بخش و چشمان بی طمع را
پس بدینسان گریز از تقدیری مسلوب شده ناگزیر می نمود
و اما ما همچون دستانت همچنان ادامه میدهیم به امید دیدارت در روزی
به نزدیکی روز نخست آزادی و لحظه ی خوش برابری

شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۷

توجیه

من از آنانم که میخندند بر مردگان خویش
میخندم با دندانهایی زرد و لبانی سرخ
میخندم با دهانی تلخ از تندیه دود سیگاری نا مرغوب
سزگشته ام از تنهایی که مردان آفتابی دانسته یا ندانسته دلیل آن بودند
مردانی که هرگز نمی هراسیدند، باری دلیل آنان بودند
دلیلی مشروع به حکم قاضی افضل ابله
دلیل دوستان بودند که استحاله مفری بود بر عقده های هرگز فرو نخفته شان
دلیل شما دو تن بودید ،شما که به جرم تناسب داشتن بدترین ساختید
دلیل تو بودی نیچه ی صغیر
دلیل معصومیت روسپیان خیابانی،کودکی تاجران چهارراها، دلیل شادی کودکان
از تعطیلی مدارس و همهمه شان بر سر همان چهارراها بود
دلیل شما بودید دخترکان زندگی من؛ با همه هستم، ریز و درشت
شماها که رندی ای حماقت گونه داشتید به سان آن چوپانی که
گوسپندان خویش را با دروغی نطفه بسته در هوسهایش به پوزه های خندان گرگها می سپرد
دلیل شما بودید گرگهای پاسدار رمه ها
اما دلیل این و آنهمه من بودم
و اینک در حضورت مرمت می کنم نخستین ساز خویش را استادانه
در کنار برادری به رنگ خواب
تا دلیلی سازم تا دلیلی باشم