دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۵

به یاد آقا رامین
فارغ از ندانستن و بیگانه با نتوانستنم
در کشف و شهود بودن و نبودن و رفتن
خوشه های عدالت را شرابی می سازم و بر دستان توانای آسمان می سپارم
زان پس زمین را با تو به دور دست خواهم چرخاند
و خواهم رقصاند دنیا را تا بدانجا که من و تو و ما
در پی زایش واژه ای نو برای من و تو و ما باشیم
واژه ای پر از تصور
پر از کهنگی
پر از تکرار مکرر برابری زندگی در بستر معنا
که تازه خواهند بود بر ذهن گندیده آنها
من خواهم ریخت خون آنها را
و من خواهم ریخت خون خویش را
اگر نگذارند من و تو خود حق
ذات انسان باشیم
و آتش خواهم زد کارخانه هایشان را و با پتک خرد خواهم کرد کله هایشان را
اگر نگذارند من و تو با هم برابر باشیم

شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۵

How it is beautiful to be different but do not feel difference
And this is the meaning of love and phlosiphy of fighting
because you will not be selfish and depressed and not forget
passion so you continue bravely ........ and this is the identification
of life