دوشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۸

تکرار

انسان تغییر می کند
انسان بزرگ می شود
انسان حیطه مند می شود
و دنیا در یک کیلومتر مربع تکرار شد
در کوی دانشگاه تهران

تقدیم به تو با در فکر فرو رفتنهای طولانیت

همانند جابه جایی در دو زندان
و از جهنمی به منجلاب دیگر
سالهاست که بهار را به تجلی روح چغلی ها فروخته ایم
و وجدان را از دیوارهای شهر پاک کرده ایم
یکی دارد داد میزند
_من نیستم
پس از آن کشیده ای محکم
و در سجده ای به خدای توهم
کاش روزی را که از زندان بابل به زندان شهر آمدم به یاد می آوردم
در هیأت هیولای سود
و با نیشخندی برخاسته از رضایت
در فکر خیانتی بایسته به بکارت از دست رفته یک رابطه
و جنون مذهبی برای بوسیدن دستان آقا
شهر من
شهر من
زندان بازیافته از نو
تورا دوست دارم
و شکنجه هایت را در قل و زنجیر
شهر من
شهر من
ای جهنم فرو رفته در خاکستر در ویترین های نئون دار
دوستت دارم
برخاکت بوسه خواهم زد
همانند جابه جایی بین دو زندان
سربلند از همخوابی با خودت
و سرفراز در تکرار تاریکی
خشم کوچه در دستان تو بود
چه راحت به عطوفت مادرانه تبدیل کرده ای این طغیان را
شهر من شهر من دوستت دارم

بهرنگ زندی