شنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۴

من درتعلق همگانم
هم بدانگونه که خاک
درون سینه من ذره ای کینه راه ندارد
دستان خویش را گشوده ام
ودر مسیر باد
خوشه انگور می پاشم
(پابلو نرودا)

دوشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۴

همه چیز داره از دست میره پس من هستم

دوشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۴

سهراب نامه

پسرک به آسمان پرید به این امید که بر ستاره هایش دستی کشد
وپسرک به ایوان خانه دخترک در فاز مجهول اکباتان پرید به امید
دستان پر از عاطفه................. ولی افسوس که پسرک پسرک بود
وبه ایوان پر عاطفه خانه راهی دور
امروز دستانش ستاره ها را می بوسند وامروز حتی میتواند از ایوان
خانه دخترک آویزان شود
اما امروز پسرک دیگر پسرک نیست وافسوس که دور تا دورایوان
خانه دخترک میله های فولادین کشیده اند تا مبادا دزدی عاطفه را از
بلندای آسمان – از بلندای ایوان – ازبلندای عاطفه برباید
وامروز پسرک بر مرداب خاطراتش فقط دست نوشته های کودکی
پسری را می بیند که بر گنداب ذهن با نشانی به کنار نوشته بود((نایک))و بر دریای پوستش درست در منتها الیه سمت راست نشان نایک حک کرده بود
(( زنده خواهی ماند عاطفه اگر چه دستانت همچون ستارگانم دورند ))
وپسرک پرید وپسرک رسید اما پسرک دیگر پسرک نخواهد بود

شنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۴

بی سلام نامه آغاز شده

الان امشبه فرداش قرار بود برای انتخاب واحد برم دانشگاه بعد شیش ماه دوباره اومدم
اونجا( این کاست نوای استاد هم عجب چیزیا ) خونه خا له اینام تنها بودم
چه وحشتناکه نه دلگیره............... دوباره موقع امتحان شده ولی اونجا . دانشگاه
دانشکده اقتصاد . بوی بدی می ده از اون روزی که تو دانشکده بالا آورده همه چی بوی دل پیچه . بوی دلشوره . بوی مغز پخته ژان پل سارتر گرفته ! اه چه وضعی بود
خوابگاه هم که همش بوی قرمه سبزی می ده بوی خماری کشیدن به امید یه شنبه قشنگ . بابا این نوا بد داره فاز می ده
فردای امشب باید دوباره واسه انتخاب واحد می رفتم دانشکده اه چه وضعی خواهد شد
تازه این اولشه روز از نو و روزی از نو انتخاب واحد . انتخاب استاد . رفیق جدید
هم اتاقی . هم صحبت . هم ..... اوووووووووه چقدر سخته این عادی زندگی کردن
انگار چتر و تو کون آدم وا می کنن ولی من اصلا اهل چتر و از این حرفا نیستم
من کلفتر از اینام دایی ............................ بابا بین این آدمای عادی بودن و مثلشون زندگی کردن نه نه نه ببخشید نکردن که کاری نداره آره من غیر عادیم من
دوست دارم دور باشم از اونا من خیلی بهتر از عادیم حواست هست دیگه
اما کاشکی اینجا هم چارراه شهربانی داشت ای کاش اینجا هم پاتق داشت
کاشکی اینجا خانقاه داشت
ای کاش استاد شیخ الاسلامی اینجا بود
ای کاش درویش اصغر و استاد رامین اینجا بودن
کاشکی خانوم رایگا با گروه کوهنوردیمون می اومدن اینجا
ای کاش ماهان و کاظم و رضا و فرخ و میلاد و حسین قربان و علیرضا اینجا بودن
کاشکی می تونستیم اینجا با هم ساز بزنیم
ای کاش قلی اینجا بود و با هم کشتی می گرفتیم
ای کاش شیما اینجا بود و یه نیمرو توپ عسلی واسم درست می کرد
ای کاش اینجا بوی پدر و می داد
ای کاش مامان با همه اطمینان و امنیتش اینجا بود
اگه اینطوری می شد دیگه اینجا اونجا نمی شد اینقدر دور نمیشد
اه شهر پوشالی هیچی نداره دریغ از یه مرد دریغ از یه دونه نامرد
اما من رفتم ومن آمدم برای مبارزه ای دیگر
نه از برای فتح و پیروزی که از سر
یا الحق

شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۴

وآشوبی دیگر بر سر زندگی کردن شعله های ویرانگر خود را
بر حد فاصل آینه و چشمانم می گستراند شعله های وحشی ای که خواهند سوزاند
تمام نوشته ها را بر کاغذ عمر
و رمزناکی زندگی را در گذار از زمان. آری
در من انقلابیست درجبهه بی کران آینه ها
به بزرگی نیک و بد خویش در من آشوبیست
کمکم کن
دستانت تربتیست برای حس مسخ شده ام
کمکم کن
که من در آغوشت نیاز مطلقم

سه‌شنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۴


شکوهی در جانم تنوره می کشد
گویی از پاک ترین هوای کوهستان
لبالب قدحی در کشیده ام
در فرصت میان ستاره ها شلنگ انداز رقصی میکنم
دیوانه
به تماشای من بیا

یکشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۴


بیچاره
گاهی اوقات ممکن بود به خودم شک می کردم واسه یه لحظه فکرمی کردم که اشتباه میکنم
چقدر زجرآور بود چقدر احساس استیصال می کردم وچقدر حسم پناهگاه خوبی بود برای
وجدان خوابیده خیلی ها. همیشه اینجوریه خیلی جاها آدما برای اینکه خودشونو موجه نشون
بدن یااحساس گناهی نکنن( که شاید انجامشم ندادن ) می خوان بهت بقبولونن که تو اشتباه میکنی
و بعدا از کارت پشیمون میشی. اینا آدمای بیچاره ای هستن که همیشه گدایی اشتباهات منو تورو میکنن
آدمای ترسویی که پشت سرت هم حرف میزنن .اینا تشنه آرامش واطمینانن ولی افسوس که هرگزبهش نمیرسن
اگه اینارو بشناسی اونوقت می تونی مثل من داد بزنی: من بزرگ خیلی خیلی خیلی خیلی مطمئنه و اصلا
پشیمون نمیشه
من خدای را بر چشمان خویش می بینم

شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۴

فراری


سایه های مبهمی که ظالمانه فرداها را خواهند ساخت وترس
ترس ازهجوم خاطرات حادثه ای به تاریکی فاصله ها
که فرار رادر سایه روشنهای فردا سبب خواهد شد وفرار
فرار چه بزرگ است اگر خویشتن خویش را بر خاکسترهای حماقت
که خود را چون روسپیان گیج و منگ بربوسه های شیرین باد می سپارند
جا گذارم
کمکم کن کمکم کن تا فرارم نه از برای بودن تو
بودنی که شدن را باید تا نا کجا آباد بدود
که از برای ایستادن برای فریاد زدن
واز سر حس زیبای عریان شدن باشد

سه‌شنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۴

خدای را بر چشمان خویش می بینم

پنجشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۴


راه دشواراست وتن ازکارترسانست یاران
دل خریداراست کاین ره راه جانانست یاران
قله قاف وعروج پشه ای هیهات هیهات
شهپرسیمرغ اینجاسخت لرزان است یاران
نی توان دست ازتمنای وصال اوکشیدن
نی بوصل اوکسی را راه امکانست یاران
نازاورامی خرم بانقدجانم گرچه دانم
ان صنم رااین ثمن بسیار ارزان است یاران
عشق ازشوق جمالش چون گل بشکفته خرم
عقل ازعز جلالش مات و حیرانست یاران
(علامه طباطبایی)

دوشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۴


دیروز رسما داشت می مرد بهش گفتم نوکرتم تازه سیگاری زدی . بالایی
قرصارو بی خیال شو گفت: نه می خوام تا تهش برم گفتم تا ته چی؟
گفت عشق وحال و قرصارو رفت بالا . تو دلم گفتم ریدم به عشقت پسر
رفتم تو لک ناراحت شدم ولی.........من که همیشه می گفتم نباید عادی
زندگی کردومرد اینجوری هم یه جورایی غیر عادیه لذت محض درعین
زخم داشتن مگه نه اینکه باید از زندگی لذت برد. تو همین فکر بودم که
صدای یا علی و یا ابوالفضل بچه ها تمام نشئگیمو پروند وای افتاده بود
وسط اتاق هیچکی هم تخم نمی کرد بره طرفش میلادو دیدم میزنه تو سرشو
هی میگه یا ابوالفضل .... (بابا تو که تا دیروز با استدلال به خدا فحش خوارمادر
می دادی)به شقایق گفتم بیا دستاشو بگیر این چوبو بذارم لای دندوناش قفل کرده
گفت من بهش دست نمی زنم داره می میره گفتم با معرفت تا 2 دیقه پیش تو بغلش
بودی از شما دخترها بیشتر از این کاری بر نمیاد هر لحظه تشنجش بیشتر میشد
چشاشم کاملا سفید شده بود خلاصه رسوندیمش بیمارستان الان هم حالش بهتره
وقتی به هوش اومد گفت÷سر یه جور دیگه که غیر عادی هم باشه این تریپیش
که فاز نداد گفتم پایتم داداش ولی تورو خدا تهش کشتن باشه بعدش هم مردن
هرگزازمرگ نهراسیده ام اگرچه دستانش ازابتذال شکننده تربود
هراس من باری...................................................................................

یکشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۴


من اماده نبردی دیگرم
نه ازبرای فتح و پیروزی که ازسراحیای وازه قریب زندگی
من وقیحانه در پی انتقامم
انتقام ازهرانچه که خوب بود
وهر انچه که بد بود ورهایش کردم
من اماده تولدی دیگرم نه از برای ورود به دنیایی دیگر که از سر ساختنی دیگر
ساختنی به بزرگی نیک وبد خویش
من در استانه زایشی دردناکم
زایشی به دردناکی حجم بزرگ صدای جیرجیرکی بر ساقه درخت خانه غیرت
وانتقام_تولد_زایش چه نزدیکند با معراج کمال ادمی و تداوم نظریه لطیف
تکامل زندگی
واینست ساختن وخویشتن خویش را زاییدن وزندگی کردن وعشق را چون کوهی
بر ان نشاندن وبالا رفتن - جنگیدن - زاییدن - ساختن و انگاه دیدن

یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۴

هی سرنوشت
چشم به در ندوخته ام تا با اسبی سپید بیایی
ومرا همچون هم خوابه ای بر گزینی تا امنیت را بر بدن خسته ام باز گردانی
من همچو کوه ایستاده ام
چون سرو بی نیازوهمچون عقاب مغرور
من در برابرهمه خستگی های تکرار مکرر هجاهای ساده ایستاده ام
وتو را خواهم ساخت
به بزرگی تاریخ
به صداقت اشک
وبه سرخی خون
پر شکوه می خواهمت
ای زیبا ترین قانون زندگی
وای زشترین دلیل زنده بودن

شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۴

خیلیها هستن که درکت نمی کنن و
خیلیها هم هستن که حرفاتو می فهمن ولی باهاش موافق نیستن
یه عده ای هم هستند که اصلا ارزش هم صحبت بودن ندارن
چون میفهمن ولی اصلا از فهمیدن خوششون نمی اد
اینا همیشه از تو فرار میکنن وبه دید توشاید از خودشون فرار می کنن
پس باید خودت باشی و سعی نکنی به اون فراریها برسی چون ممکن در حین اظهار وجود
خودتو از دست بدی کار خودتو بکن بابا
همون کاری که میخواستی بادیگران در موردش مشورت کنی همون کاری که فکر می کنی درسته و می خواستی دیگرانو هم توش شریک کنی
شاید کسی درکت نکنه ویا با تو موافق نباشه وحتی نخواد که به هجویات تو گوش بده وحتی 2 درت کنه ولی تو می دونی که داری چی کار میکنی
بامدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی

یکشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۴

نمی دومم چرا ما ادما عادت کردیم اینقدر به چیزهای کوچیک نگاه کنیم سرمونو میندازیم پایین و هی به زمین خیره ......
تا که چی ؟ ببینی ساعت چنده ووووووففففففففففف همه چی شده عدد
دیگه بزرگیه اسمون ازیادمون رفته می ترسیم بهش نگاه کنیم میترسیم ببینیم که چقدر کوچیکیم
ای کاش ای کاش عادت نمی کردم مثل ادمهای با مسئولیت که فقط ادا در می ارن هی به ساعتم نگاه کنم
تو این زمان نبودن خیلی قشنگه و قشنگتر از اون اینه که بخوای تا اخرش رو این زمین زندگی کنی
سرتو بالا بگیری و به اسمون به خورشید بزرگ نگاه کنی تا ببینی کجایی
خیلی انرزی بخشه شایدم ترسناک می دونین چرا؟ خب بدونبن
هیچ وقت تجربه اینکه مکان و زمان از زندگیم حذف شده بود از یادم نمی ره موقعی که همیشه عقربه های ساعتم روی عدد هفت ونیم غروب می ایستاد ومن راه خوابگاه و گم می کردم فوقالعاده بود زمانی که یه چیز بزرگ به من ازادی می داد ومنو بالا می کشوند
یه بی نهایتی که ساعت هفت ونیمو تاریکتر می کردتا ساعت هشت ونیم شب
اه ای کاش ساعتی نبودوای کاش هرگزساعت هشت ونیم نمی شد
ای کاش که به جای همه اون ساعتها یک ساعت فقط یک ساعت به اسمون نگاه میکردم
به اون به یه بی نهایت . بی هیچ واسطه ای
اما دگرباره بسوی توامدم تا قهقهه های دروغین ساعتهای عاشقیم را با بی رنگی عشقت به شادی های معصومانه کودکی ام خالص سازم . مرا بپذیر خدای من

شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۴

و پنجه هایتان
پنجه هاتان صدا را بر گستره ای از سیم
به شکوه بازدمی عمیق فریاد می زنند
باری عشق از انگشتانتان می بارد
و مرا در مرداب خا نه کوچکم می رقصاند
مرا مستانه می رقصاند
وامید_امید راجای تمام خستگی هایم می نشاند
اری اینست سر دستان ادمی
مستانه می پرستمتان از برای خدا می پرستمتان ای بی خبران از زمانه نفرین شده
خشم خشم دریا بر گهواره مزگانتان بیهوده ارمیده است
بنوشید و بخوانید و برقصانید دنیا را که دیر زمانی است صداهامان از یاد رفته
و دستانتان
دستانتان می گویند که هنوز هم زندگی جاریست و شدن براتان حادثه ایست ناگزیر...................

پنجشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۴

ghoroobe yek bot

cheghadr vah shat nake vaghty ye chize moghaddas ghedasate khodesho az dast bede
momkene har kari bekoni ta lehesh koni vali afsoos ke nemitooni va oon vaghte ke taze dardesarha shoroo mishe dalili ham nadare ke bedooni chera injoory shode in ke inghadr vasat aziz boode mesle khoda vato mesle ye bot miparastidish va hala hata nemitooni behesh negah koni pas khalilvar ba potk mikoobi too kallash shayadam azyatesh koni vali hich vaght in ghasdo nadary chon mikhay kharabesh koni ta ye chize bozogtaro beparasty va in khoobe chon to mifahmi ke oon kharab nemishe chon to faghat bote khodeto dari kharab mikoni va oon bote asli mimoone va arzeshe tarikhi payda mikone mesle khaili chizhaye dige va mesle khaili az...........
amma oon bote shayad nefrinet kone shayad halesho be ham bezani shayadam bekhad talafi kone ye kari bekone oonam kare khodesho mikone
va daghighan be khatere hamin mozoo ghabele parastidan nist chon mikhad hamishe hame chizaro bedoone va hamishe beparastish na khoda ham injoori nist ke oon hast too atisham shode bayad raft ta ino sabet kard

دوشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۴

man amadeye nabardi digaram na az baraye fath va piroozi ke az sare ehyaye vajeh gharibe zendegi
man vaghihane dar peye enteghamam entegham az har anche ke khoob bood va har anche ke bad bood o rahayash kardam.......
man amadeye tavalodi digaram na az baraye vorood be donyaee digar ke az baraye sakhtani digar
sakhtani be bozorgie nik o bade khish
man dar aastane zayeshi dard nakam
zayeshi be dardnakie hagme bozorge sedaye jirjiraki bar sagheye derakhte narenje khaneye gheyrat
va entegham_tavallod_zayesh che nazdikand ba meraje kamale adami va tadavome nazarye latife takamole zendegi
va inast sakhtan va khishtane khish ra zaeedan zendegi kardan va eshgh ra chon koohi bar an neshandan va bala raftan ,jangidan ,zaeedan , sakhtan va an gah didan



eenak gerd avardan ast va angah sokoot , payane kalam
oryanee
eshgh
vahdat
jazb

یکشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۴

chi shod ke...............

man oomadam ta hame chio be kesafat bekesham shayadam oon chizaee ke hasto neshoon bedam vali chi shod ke weblog zadam ............
khayli alaki mikhastam vase yeki ke weblog dasht comment bezaram ke majboor shodam man ham be in kar tan bedam rastiatesh man ba in kar ziad movafegh nistam vali shod dige hala ke shode mikham khoobesh beshe oon joor ke bayad beshe
hala mikham begangam mesle hamishe bayesty hame ja ye enghelaby bokony
badan bishtar minevisam
man amadeye nabardy digaram.................... man vaghihane dar peye enteghamam..............
ya hagh hamishe ya hagh

پنجشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۴

test

gar bedin san bayad past man che bi sharmam agar fanoos omram ra nayavizam be rosvaee bar bolande khoshke kage koche bon bast
gar bedin san zist bayad pak man che napakam agar az imane khod nanshanam chon kooh yadgary gavidan bar taraze bi baghaye khak