دوشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۴

سهراب نامه

پسرک به آسمان پرید به این امید که بر ستاره هایش دستی کشد
وپسرک به ایوان خانه دخترک در فاز مجهول اکباتان پرید به امید
دستان پر از عاطفه................. ولی افسوس که پسرک پسرک بود
وبه ایوان پر عاطفه خانه راهی دور
امروز دستانش ستاره ها را می بوسند وامروز حتی میتواند از ایوان
خانه دخترک آویزان شود
اما امروز پسرک دیگر پسرک نیست وافسوس که دور تا دورایوان
خانه دخترک میله های فولادین کشیده اند تا مبادا دزدی عاطفه را از
بلندای آسمان – از بلندای ایوان – ازبلندای عاطفه برباید
وامروز پسرک بر مرداب خاطراتش فقط دست نوشته های کودکی
پسری را می بیند که بر گنداب ذهن با نشانی به کنار نوشته بود((نایک))و بر دریای پوستش درست در منتها الیه سمت راست نشان نایک حک کرده بود
(( زنده خواهی ماند عاطفه اگر چه دستانت همچون ستارگانم دورند ))
وپسرک پرید وپسرک رسید اما پسرک دیگر پسرک نخواهد بود

۱ نظر:

ناشناس گفت...

پسرکان همیشه خواهند پرید و خواهند گرفت و خواهند رسید ولی آن ها هرگز نخواهند یافت چرا که گنداب ذهن به سادگی صیقل نخواهد یافت و این استقبال افعال تا بی نهایت مطلق ادامه خواهد یافت