چهارشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۶


به سال تعلیق انسانیت و در حجم مصلوب شده غزل تا کنون استوار ایستاده ای و با فریاد مستانه
زندگی را سروده ای
بی شک مرا بی معجزه ی زندگی ات،زندگی ای نبود، بدان سان که آدمی را
از پس تقلید پی در پی عقربه های ساعتها، هجوم پشمینه پوشان بربری را از ازل با نیشخندی
سنگین به سخره گرفته ای. نیشخندی سرد به رسالت فراموش شده زنان تاریخ که نخواستند بر خود
جز زرورق های افیونی، با نشانه های استاندارد مردانه که بروبد از آنها نخوت جادو شده ی انسان
درجه دوم را.... و افسوس که هرگز چنین نشد
باری؛ آنانرا چون تو دشنه ای می بایست تا بشکافند سینه ی پوشالی توهم ضعف را و بیالایند واژه ی
انسان را از هر رده و جنس و نابرابری؛ و تو آغازگر این ماجرا بودی
بدان هنگام که من نفس کشیدن را آزمودم و بدان هنگام که عشق را در آغوشت بوییدم
باری بر دوش کشیدن چنین رسالتی بی شک معجزتی ست که من به مستی آن زنده ام مادرم

چهارشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۶


اوباش مجبور به یک دشمنی مهار ناپذیر با بقای اندیشه هستند،وراهی
مطمئن برای از بین بردن آن یافته اند: تقسیم افراد به گروههای مختلف و
بر شمردن آنها. همین که کوچکترین فرصتی به دست آورند، صف می کشند و تا مرکز
آتش توپخانه، اسلحه بر دوش به حالت قدم رو پیش می روند. کسی چیزی جز
پشت گردن جلویی خود را نمی بیند، و هر کدام مغرور از اینکه برای چشمان
نفر پشت سرش، الگویی تشکیل داده است
مردان قرن هاست در این زمینه ماهر شده اند.اما رژه ی فقر و بینوایی، و در
صف ایستادن اختراع زنان است


بنیامین