شنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۴

من درتعلق همگانم
هم بدانگونه که خاک
درون سینه من ذره ای کینه راه ندارد
دستان خویش را گشوده ام
ودر مسیر باد
خوشه انگور می پاشم
(پابلو نرودا)

۱ نظر:

ناشناس گفت...

ای کاش من هم بی هیچ کینه ای می بودم و کین از تمام "من" ها رخت بر می بست. دریغ که قابیل، هابیل را به همین گناه بکشت... پس وزری است به غایت آدمی