شنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۵

مشت گره کرده ام رو به آسمان است و وام دار نیاکان به صلیب کشیده شده ام
و فریادم آکنده از هجاهای تکراری و ساده به قداست شورشی فراگیرکه
دستان زمخت شما مجنونان نان به سفره عشق ندیده را می طلبد اما فریاد معجزه وار
دستانم را سببی نیست جز بوی خوش خداگونه دستان تو

۲ نظر:

ناشناس گفت...

نیاکان. کاش می شد بی انان زیست و بود و نبود که تصلب من شاید به دلالت بستگی باشد که بدانان دارم. لیکن انسان را به رابطه خلق نمود و رایحه ای معطر در آن قرار داد. عطری به نکویی شمیم اولین و آخرین

ریرا گفت...

دستان نياکان تو به سنگيني بالهايي ست براي دست يازيدن به ابديتي مملو از عشق و خداو نور