شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۶

برای بهروز،آرش و همه رفقای در بند

دقیقا شبیه بندهای اوین، سقف ها کشیده تر،تارتر و مهتابیست
چشم ها مینگرند خشم مشتهای بر افراشته اش را
هوا سنگین و خفه و بی هوش است
نه خبری از اضطراب غرورانه مردی است
نه سئوالی که چرا بستند مرد را بر زنجیر
بستند زیر سقفی بلند، درفصلی که همه شبهایش
یلدایی تر، همه یلداهایش تارتر.....همه یلداهایش ولی مهتابی
شاید به اشتباه میپنداریم که زمستانست اخوان را از کتابها بیرون
آورده اند وازقاب روی دیوار اتاقهای گرم
دخترکان باکره ی با خانواده پایین کشیده اند
به یقین که تنها ما خیابانی ها میتوانیم بسراییم زمستانست را
وفریاد زنیم فصل سرما را

۱ نظر:

ناشناس گفت...

nist tardid zemestan gozarad